يادداشت سردبير٬ شماره ١٩٢
سياوش دانشور
حکومت اسلامى رفتنى است!

جدال سياسى در ايران به مرحله تعيين کننده اى رسيده است. نه فقط کشمکش هاى قديمى تر لاينحل ماندند و بناگزير تشديد ميشوند بلکه فاکتورهاى جديد منطقه اى و جهانى شرايط را براى تعيين تکليف از هر سو شتاب داده اند.

اکثريت عظيم مردم جمهورى اسلامى نميخواهند و اين نخواستن همواره در اشکال گوناگون و در دوره هاى مختلف از قيام هاى شهرى تا جنبش براى سرنگونى خود را نشان داده است. زمانى که حکومت اسلامى ديگر نتوانست روى "دو بال نظام" مانور بدهد و سياست حذف بجاى سياست جنگ و سازش به جلو رانده شد٬ معلوم بود که در اين مسير انتخابهاى زيادى وجود ندارد. اما تشديد اختلاف در دورن حکومت انعکاسى از تشديد تخاصم مردم با حکومت بود. کوک کردن ساز "اصلاحات" و "جامعه مدنى" و "قانون اساسى" در بالا تنها تلاشى براى سد بستن بر نخواستن در پائين و سياستى براى بقاى نظام بود. اما وقتى خامنه ايها به خوشباورى خاتمى ها و موسويها گردن نگذاشتند٬ وقتى حکومت اسلامى تنها راه بقا را زدن و کشتن دانست و حتى ناچار به جراحى درونى شد٬ شکافها بيش از پيش سر باز کرد.

دنيا ديد که مردم در ايران به بهانه انتخابات به وسيعترين شکل وارد عمل شد و در فرصت کوتاهى کل موجوديت حکومت اسلامى را مورد هدف قرار داد. دنيا ديد که چگونه يک جناح با سلاح گرم و گلوله و زندان و يک جناح با سلاح سرد "خشونت نکنيد" و دفاع از قانون اساسى در صفى استراتژيک عليه جنبش نفى حکومت اسلامى ايستادند. دنيا ديد که آن جامعه منتسب به "اسلامى" چگونه همه چيز اسلام و "مقدسات" تحميلى اش را زير پا له کرد. سرکوب خشن حکومت ظاهرا به اجتماعات و اعتراضات پايان داد اما هيچوقت نه مردم تسليم شدند و نه حکومت دوره بحران را پشت سر گذاشت. بالائى ها با قرق نظامى و سياست اعدام خود را سرپا نگهداشتند و پائينى ها در کمين بودند و رفع محدوديتهاى عمل خويش را جستجو ميکردند.

رويدادهاى کشورهاى خاورميانه و شمال آفريقا که فى الحال سوت پايان بسيارى از ديکتاتوريهاى سرمايه را بصدا درآورده است٬ معادله سياست در ايران را نيز دگرگون کرد. خامنه ايها در سقوط مبارک و بن على و و موقعيت رو بموت قذافى و عبدالله صالح آينده خود را ديدند. اصلاح طلبان حکومتى که سياست شان شکست خورده بود و نيروهايشان تجزيه ميشد٬ وضعيت جديد را بعنوان تنها شانس قاپيدند و تلاش کردند از ضعف حکومت به نفع خود استفاده کنند. مردم در ايران اما اميدوار شدند و با ديدن تجارب و سنتهاى عمل انقلابى در تلاش براى رفع محدوديتهاى تلاش پيشين خود برآمدند. شعار "بن على٬ مبارک٬ نوبت سيد على" و "مرگ برخامنه اى" در تظاهرات ٢۵ بهمن گوياترين بيان اين دگرگونى بود.

ديروز چهارگوشه تهران٬ ميدانها و محلات و خيابانها صحنه اعتراض و درگيرى بود. نه فقط حوزه هاى اعتراض در تهران وسعت يافت بلکه جغرافياى اعتراض به شهرهاى رشت٬ شيراز٬ سبزوار٬ تبريز٬ اصفهان٬ بوشهر گسترش پيدا کرد. از يکسو حکومت به لشکر کشى و خشونت وسيع قذافى گونه دست زد و صبح تا شب شليک کرد و گاز اشک آور پرت کرد٬ و از سوى ديگر اشتها براى نبرد با سرکوبگران٬ دست انداختن شان و در جاهاى زيادى گوشمالى دادن شان ديده شد. خامنه اى همه جا مورد هدف بود و صريحا اعلام شد وقت رفتن است! تقويت عنصر اميد به پيروزى و اراده براى درهم کوبيدن حکومت وسيعا موج ميزند. حکومت اسلامى در پايان راه است.

در اين اوضاع تناقضات حکومت اسلامى تشديد ميشود. خامنه اى براى نشان دادن قدرت حکومت سياست حمله را در دستور قرار ميدهد. مجلس به صحنه شعار دادن مشتى اوباش عليه پاره هاى تن نظام تبديل ميشود. با يکدست حمله ميکنند و با يکدست پس مى نشينند. شعار و تهديد "اعدام بايد گردد" ميدهند و همزمان شايعه خودساخته دستگيرى را انکار ميکنند. در طيف مغضوبين حکومتى بيش از هر زمان از اسلام و امام و دلبسته بودن به نظام اسلامى سخن گفته ميشود. در عين حال شهامت بخرج داده اند که بدون مجوز تظاهرات کنند تا بتوانند اعتراض سرنگونى طلبانه را کنترل و بخيال باطل خود در چهارچوبهاى حکومتى مهار کنند. اين سمفونى وحشت کسانى است که ديگر کنترل بر اوضاع را از دست داده اند. اين نمايش مقدمه رفتن همه شان است و مردم اين را بسيار خوب درک ميکنند.

وضعيت ديروز در تهران و تبريز و شيراز و رشت و اصفهان و تبريز و غيره آغازى بر اعتراضات گسترده در مقياس ايران عليه حکومت اسلامى است. نه خامنه ايها نه موسويها کنترلى بر اين روند نخواهد داشت. ترس مردم از سياست ارعاب حکومت ريخته است. شمشير خونين اسلام ديگر کسى را نميترساند. تهديد و شکنجه و تجاوز و زندان ديگر ياراى مقابله با عزم مردم براى سرنگونى نيست. قانونگرائى موسويها که فرضش حفظ حکومت و حفظ ولايت جناب خامنه اى است مثل تف سربالا است. اين سياست کسانى را که با شعار خامنه اى بايد برود به خيابان آمده اند مجاب نميکند. سياست در ايران شتاب گرفته است. مردمى اميدوار در متن اوضاع متحول منطقه اى و جهانى آمده اند که آخرين ميخ را بر تابوت اسلام سياسى در ايران بکوبند. حکومت اسلامى راه پس و پيش ندارد. بن على ها و مبارک ها و قذافى ها و عبدالله صالح ها و خامنه ايها به گذشته تعلق دارند. در ايران مطلقا مردم حکوت خامنه ايها و جمهورى اسلامى را نميپذيرند. حکومت اسلامى رفتنى است.

٢ مارس ٢٠١١